کد مطلب:315506 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

نیرنگ بزرگ
زمان پیروزی حتمی سپاه امام فرارسیده بود و حضرت در آستانه ی پیروزی بود و - همان طور كه فرمانده ی كل نیروهای مسلح سپاه امام، مالك اشتر می گفت - به اندازه ی دوشیدن شیر گوسفندی فرصت باقی بود تا معاویه كشته شود یا اسیر گردد. متأسفانه در همین لحظات حساس و تعیین كننده، در لشكر امام، كودتای نظامی رخ داد و بخش بزرگی از سپاهیان تمرد كردند. سپاه معاویه قرآنهایی بر سر نیزه ها كرده بودند و مردم را به داوری قرآن، پایان دادن به جنگ و حفظ خون مسلمانان فرامی خواندند. قسمتی از سپاه امام این دعوت ویران كننده ی حكومت امام و افول دولت قرآن را پذیرفتند و پاسخ مثبت دادند. شگفتا! معاویه و پدرش نخستین كسانی بودند كه با قرآن جنگیدند، حال چه شده است كه سپاه معاویه تن به داوری قران می دهد؟!

آیا پسر هند كه برای ارضای آرزوهای جاهلی خود و انتقام از اسلام، شط خون جاری می كرد و مسلمانان را می كشت. به قرآن ایمان آورده است و برای حفظ خون مسلمین می كوشد؟!

نخستین كسی كه این دعوت فریبكارانه را پذیرفت، مزدور اموی «اشعث بن قیس» بود كه چون سگی پارس كنان به طرف امام دوید و با صدا بلندی كه



[ صفحه 88]



سپاهیان بشنوند حضرت را مخاطب ساخت و گفت: «می بینم مردم از دعوت قوم برای پذیرش داوری قرآن خشنود و راضی هستند، پس چه بهتر كه بنگری معاویه چه می خواهد...».

امام از پاسخ به این مزدور منافق كه ذاتا با اسلام سر جنگ داشت، خودداری كرد. گروهی از خائنان، گرد اشعث جمع شدند و در حالی كه حضرت را محاصره می كردند فریاد می زدند: «حرف اشعث را بپذیر».

حضرت ناگزیر به خواسته ی آنان تن داد و آن خائن، نزد معاویه رفت و از او پرسید:

«چرا این قرآنها را سر نیزه ها كرده اید؟».

معاویه فریبكارانه پاسخ داد:

«برای اینكه ما و شما به فرمان خداوند متعال در كتابش گردن نهیم. مردی را كه از او خشنودید بر می گزینید و ما نیز مرد مورد رضایت خود را انتخاب می كنیم، سپس با آنان عهد می كنیم تا بر طبق كتاب خداوند رفتار كنند و از آن عدول نكنند، آنگاه هر تصمیمی را متفقا گرفتند، به كار می بندیم و از آن متابعت می كنیم».

اشعث بانگ برداشتو گفت: «حق همین است».

اشعث، در حالی كه بر ضرورت آتش بس و بازگشت به كتاب خدا تأكید می كرد و آن را بازمی گفت، از نزد معاویه خارج شد. به طور قطع، شورشی كه این منافق مزدور، سردمدار آن بود، نتیجه ی بر سر نیزه كردن قرآن ها نبود، بلكه به زمانی نه چندان كوتاه قبل از آن بازمی گشت. پیوندهای نهانی میان اشعث و معاویه و وزیر زیرك و فریبكارش «عمرو بن عاص» برای تحقق این توطئه به وجود آمده بود. یكی از دلایلی كه این نكته را مسجل می سازد، عدم وجود یك



[ صفحه 89]



سازمان اطلاعاتی و بازرسی در میان لشكر امام برای كنترل كسانی كه با لشكر معاویه رفت و آمد دارند، بود راه باز بود و زد و بندهای زیادی میان معاویه با اشعث و برخی از فرماندهای سپاه عراق صورت گرفته بود. معاویه با دادن رشوه های كلان و وعده ی منزلتهای والا و اموال بسیار، آنان را فریفته و با خود همراه كرده بود.

به هر حال، امام مجبور به پذیرش «تحكیم» گشت. بخشهایی از سپاه حضرت با شمشیرهای بركشیده و نیزه های آماده امام را در میان گرفتند و فریاد می زدند: «حكم تنها از آن خداست». به تدریج این ندا، بدل به شعاری برای تمردشان از دستور امام و ایستادن در برابر ایشان گشت. خیلی زود تمرد به شورش تبدیل گشت و فتنه ها و تنشهای بسیاری را موجب شد.

در هر صورت، امام خودشان - یا به وسیله ی پیكهای خود - در صدد قانع كردن آنان و بازگرداندنشان به راه حق برآمد، لیكن موفق نشد و دید كه آنان آماده ی جنگ با حضرت و سرنگونی حكومت مشروع ایشان هستند. ناگزیر به خواسته ی آنان تن درداد و به فرمانده ی نیروهای نظامی خود، سردار بزرگ، «مالك اشتر» دستور داد عملیات نظامی را متوقف و از میدان نبرد عقب نشینی كند. مالك كه میدان را در كنترل خود داشت و با پیروزی كامل فاصله ی بسیار كمی داشت. از انجام دستور خودداری كرد و بر ادامه ی جنگ تأكید ورزید، لیكن به او خبر دادند كه امام در خطر است و متمردان ایشان را محاصره كرده اند، پس ناگزیر شد كه جنگ را متوقف كند.

بدین گونه مقصود معاویه - براندازی حكومت امام - برآورده شد و در همان لحظات، پیروزی بر امام برایش ثبت گشت و به گفته ی یكی از نویسندگان معاصر، با پیروزی معاویه، بت پرستی قرشی نیز پیروز شد و پاگرفت.



[ صفحه 90]